طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت سی
زمان ارسال : ۲۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
-جناب مهندس ما رو خار نکنین. ضحا وسلام مرده و توام برو یه تیاتری جایی اسنخدام شو.
مردک شکلات، مرا بازیچه توطئه های خاندانش قرار داده بود؟
باید حرفهایش را باور می کردم؟
در چشمان پر زهر لیدا اثری از بخشش نبود. منطق می گفت این یک حرفش درست بود.
لای پنجره آهنی را به زحمت باز کردم. توماج با نگرانی سرش را به طرف پنجره چرخاند.
اینگونه در کوچه های بهشت فقط م
رمان فوق به علت ویرایش و بازنویسی غیرفعال شد و تا اتمام ویرایش امکان مطالعه آن وجود ندارد.
اسرا
00سلام طیبه خانم امیدوارم حالتون زودخوب بشه ۲تارمان تموم کنی عیدشماهم مبارک